کد مطلب:164587 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:128

در شهادت کودکان است
و در آن چند امر است:

امر اول: در شهادت علی اصغر است.

بنابر روایت بحار:

اسم او علی است [1] .


و بنابر روایت شیخ مفید در ارشاد و اكثر كتب مقاتل:

اسم او عبدالله است [2] .

و قول اخیر مؤید است به این كه آن جناب مكنی بود به ابی عبدالله. لیكن مؤید اول است آن چه در بعضی از مقاتل مذكور است كه:

یزید از اسم سید سجاد سؤال كرد. آن جناب فرمود كه علی است. آن پلید گفت: مسموع شد كه علی بن الحسین را خدا كشت. امام زین العابدین فرمود كه: خدا ازهاق [3] روح هر نفسی را می كند، لیكن اشرار او را كشتند و او برادرم بود. آن عنید گفت: كه چرا پدرت مكرر اسم پسرهای خود را علی می گذاشت؟ آن جناب فرمود: چون پدرم، پدر خود را دوست داشت لهذا هر پسری كه می شد اسم آن را علی می گذاشت [4] .

از اینجا ظاهر می شود كه اسم آن كودك علی است.

و ایضا، شهرت در السنه و افواه مؤید قول اول است. اگر چه شهرت در میان ارباب مقاتل، عبدالله است. و در زیارت قائمیه - عجل الله فرجه - تعبیر به عبدالله رضیع شده و تصریح به آن شده كه خون او را به آسمان انداخت و اینكه قاتلش حرمله است. [5] و این مؤید قول اخیر است. وی می توان جمع میان این دو قول نمود به دو وجه:

اول این كه: در اخبار وارد است كه هر مولودی كه برای ما متولد می شود تا روز هفتم اسمش را محمد یا علی می گذاریم، اگر پسر باشد. و اگر دختر باشد فاطمه. پس


از روز هفتم هر اسمی كه می خواهیم می گذاریم [6] پس شاید اسم آن كودك را تا روز هفتم علی گذاشتند از آن پس عبدالله و آن اسم اول اشتهار یافت.

دوم این كه: شهید، دو كودك باشد: یكی علی اصغر و یكی دیگر عبدالله، چنان كه بعضی از ارباب مقاتل هر دو را ذكر كرده اند [7] .

مجملا مادر این كودك بنابر مشهور رباب دختر امری ء القیس است كه مادر سكینه نیز بوده است. و آن جناب رباب را بسیار دوست می داشت، چنان كه فرموده است:



لعمرك اننی لأحب دارا

تكون بها سكینة و الرباب



احبهما و ابذل جل مالی

و لیس لعاتب عندی عتاب



قسم به عمر تو كه من دوست دارم خانه [ای] را كه در او سكینه و مادرش رباب باشند! دست می دارم این دو نفر را و بذل می كنم برای ایشان اكثری از اموال خود را. و نیست برای عتاب كننده ی در نزد من عتابی [8] .

مجملا بنابر روایت بحار:

آن جناب به سوی خیمه آمد و فرمود به من دهید كودك كوچكم را تا او را وداع كنم. پس آن كودك را به او دادند.

بنابر روایت بحار:

آن جناب عبدالله را می بوسید و می گفت: وای بر این قوم كه جدت محمد مصطفی دشمن ایشان باشد! و آن كودك در دامن او بود كه حرملة بن كاهل اسدی تیری انداخت، او را در دامن حسین ذبح نمود. پس آن جناب خون او


را گرفت تا دست او پر شد و به جانب آسمان انداخت و كلماتی فرمود [9] .

كه در اكلیل بیان حل معضلات اخبار سمت ذكر یافت.

و بنابر روایت احتجاج:

آن جناب از اسب پیاده شد و با غلاف شمشیر قبری برای او كند و او را به خون آلوده كرده و دفن كرد [10] .

و از بعضی از مقاتل ظاهر می شود كه: به او نماز هم كرد [11] . و از منتخب ظاهر می شود كه: آن كودك شش ماهه بود. و از بعضی از مقاتل معتبره برمی آید كه قاتل او عقبة بن بشر بود [12] و از بعضی مقاتل معتبره برمی آید كه آن تیر زهرآلود بود

[13] و از بعضی برمی آید كه آن جناب او را به میدان برده در آنجا تیر بر او آمد [14] .

امر دوم: از جمله ی كودكانی كه شهید شده اند؛ عبدالله بن الحسین است. صاحب كتاب اخبار الدول و آثار الأول گفته كه:

حسین زمانی باقی ماند كه هر كه از لشكر به نزد او می آمد برمی گشت و متولی قتلش نمی شد. پس به بغل گرفت كودكی از اولاد خود را كه اسم او عبدالله بود. پس او را بوسید. پس مردی از بنی اسد او را گرفت و ذبح كرد. آن جناب خونش را به آسمان ریخت و گفت: ای پروردگار من! اگر بازداشتی، از ما نصرت آسمان را، پس این را برای ما خیر بگردان و انتقام از ظالمین بكش [15] .


و ظاهر این كه این كودك غیر آن كودكی است كه در امر اول مذكور شد كه علی اصغر باشد، زیرا كه صاحب این كتاب او را اول ذكر كرده و گفته كه تیری بر او آمد و حال این كه در دامن پدرش بود. و حدیث این كه: «نصرت را از ما بازداشتی» از جمله ی مشكلات اخبار است. و در «اكلیل حل اخبار مشكله مصیبت و بیان اسرار» بیان آن شد.

امر سوم: از جمله ی كودكانی كه شربت شهادت نوشیدند آن كه بنابر روایت بحار:

بعد از شهادت علی اكبر، كودكی از خیمه برآمد و در دو گوش او دو دانه ی در بود. و آن كودك ترسان بود و به جانب راست و چپ نگاه می كرد و آن دو گوشوار می لرزیدند. پس هانی بن بعیث ملعون بر او حمله كرد و او را كشت. پس شهربانویه نگاه به آن كودك می كرد و هیچ سخن نمی گفت مانند كسی كه دهشت داشته باشد [16] .

و بعضی از كتب مقاتل برمی آید كه آن كودك اسم او جعفر بود.

امر چهارم: از جمله كودكان مقتولین قاسم بن حسین است. از مناقب ابن شهر آشوب حكایت شده كه:

قاسم بن حسین به میدان آمده بعد از قاسم بن حسن و بعد از عباس و رجز خواند و شهید شد [17] .

و این خالی از غرابت نیست، لیكن از اینجا چنین مستفاد می شود كه قاسم بن الحسین كودك نبود.

امر پنجم: در شهادت عبدالله بن الحسن است. بنابر روایت بحار:


كفار زمانی صبر كردند، از آن پس به حسین احاطه كردند. پس عبدالله پسر امام حسن از نزد زنان بیرون آمد و او كودكی بود كه مراهق نشده بود و نزدیك به سن تكلیف نبود و می دوید. زینب به او ملحق شد كه او را نگذارد. حسین به زینب فرمود كه او را حبس كن، ای خواهر من. پس آن كودك امتناع شدیدی كرد و گفت: قسم به خدا كه از عم خود جدا نمی شوم. پس ابجر بن كلب و یا حرملة بن كامل شمشیری برای حضرت كشید. آن كودك گفت: وای بر تو! ای پسر زن خبیثه، آیا می خواهی كه عمویم را بكشی؟ پس شمشیر فرود آورد. آن كودك دست خود را سپر ساخت. پس شمشیر دست او را برید و به پوستی آویخت. آن كودك فریاد كرد: یا عماه! بنابر بعضی از نسخ و روایات فریاد كرد: یا اماه! پس حسین او را گرفت و به خود چسبانید و گفت: ای پسر برادر! صبر كن بر آنچه نازل شد به تو و از خدا خیر بخواه. پس خدا ملحق می كند تو را به پدران صالحین تو. پس حرملة ولد الزنا تیری انداخت و او را در دامن حسین ذبح نمود [18] .

پس به روایت منتخب:

پس زینب بیرون آمد و فریاد كرد: ای وای برادرزاده ی من! كاش از پیش مرده بودم و امروز را نمی دیدم، كاش آسمان بر زمین می افتاد، كاش كوهها پاره پاره می شد! [19] .


[1] بحار الانوار 331:45.

[2] الارشاد 135:2، اعلام الوري:251، مقاتل الطالبيين:94.

[3] ازهاق: نيست كردن.

[4] الملهوف:202، وسائل الشيعه 128:15.

[5] بحار الانوار 66:45.

[6] بنگريد به: وسائل الشيعه 125:15.

[7] مناقب ابن شهر آشوب 77:4.

[8] مقاتل الطالبيين:94.

[9] بحارالانوار 46:45.

[10] الاحتجاج 101:2.

[11] اسرار الشهادة:402.

[12] مقاتل الطالبيين:95.

[13] اسرار الشهادة:402.

[14] الملهوف:169.

[15] اسرار الشهادة:404.

[16] بحار الانوار 45:45 و 46.

[17] مناقب ابن شهر آشوب 108:4 و 109.

[18] بحار الانوار 53:45 و 54.

[19] منتخب الطريحي:451.